پنجمي ها سلام

متن مرتبط با «آقای هندوانه» در سایت پنجمي ها سلام نوشته شده است

کاردستی هندوانه

  • آقای هندوانه

  • هوا خیلی گرم بود. آقای هندوانه داشت به سمت خانه می رفت. ناگهان صدای گریه ی یک بچه را شنید. جلو رفت. دید یک بچه از روی دوچرخه اش روی زمین افتاده و دارد گریه می کند. آقای هندوانه دست بچه را گرفت و بلندش کرد اما بچه هنوز گریه می کرد. آقای هندوانه دلش سوخت و می خواست کاری برایش بکند. او فکری کرد و سپس یک قاچ هندوانه به بچه داد. بچه هندوانه را گرفت و خوشحال شد.آقای هندوانه دوباره به راهش ادامه داد. و با خودش شعر می خواند و می گفت:دوباره فصل گرماستمی چسبه هندوانهبیا و امتحان کنیه قاچه هندوانههمین طور که شعر می خوند یک دفعه چند تا پسر بچه دور آقای هندوانه را گرفتند ,آقای هندوانه,داستان اقای هندوانه ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها