پنجمي ها سلام

متن مرتبط با «سفید» در سایت پنجمي ها سلام نوشته شده است

خرگوش سفید عجیب

  • نويسنده: فرشته جعفریخرگوش سفید و چاقی در جنگل سرسنجاب، مشغول درست کردن لانه ‏‏ای توی دل تنه درخت بود.خرگوش فریاد زد:- سلام آقای سنجاب. کمک نمی‏خواهی؟سنجاب عرق روی پیشانی‏اش را پاک کرد، جواب سلام خرگوش را داد و پرسید:- تو چه کمکی می‏توانی بکنی؟خرگوش دمش را تکان داد. دست‏هایش را به کمر زد و گفت:من می‏توانم با دندان‏ها و پنجه‏های تیزم، در یک چشم‏ برهم زدن برای تو چند تا لانه بسازم. سنجاب حرف او را باور نکردخرگوش گفت: «عیبی ندارد. از من کمک نخواه! اما به همه بگو خرگوش سفید می ‏توانست برایم لانه بسازد.»خرگوش خداحافظی کرد و به راهش ادامه داد. کمی که رفت، لاک ‏پشت پیر را دید.لاک‏ پشت آرام به طرف رودخانه می‏رفت. خرگوش سلام کرد و از او پرسید:آقای لاک‏پشت! می‏ توانم تو را روی دوشم بگذارم و زود به رودخانه برسانم.لاک‏ پشت، حرف خرگوش را باور نکرد. تنها جواب سلام را داد و شروع به حرکت کرد.خرگوش گفت:- عیبی ندارد. خودت برو. اما به همه بگو، خرگوش سفید می ‏توانست مرا به روی دوشش، با سرعت به رودخانه برساند.خرگوش، باز هم به راه افتاد و هویجی از دل خاک بیرون آورد و گاز محکمی زد، ناگهان خانم میمون را دید که یکی یکی، نارگیل ها را جمع می‏کند و در سبدی بزرگ می‏گذارد.جلو رفت سلام داد. گفت:خانم میمون زحمت نکشید. من می‏توانم از حیوانات زیادی که دوستم هستند بخواهم همه نارگیل ‏ها را جمع کنند و سبد را تا خانه‏ ی شما بیاورند.میمونهم حرف خرگوش سفید را باور نکرد و تنها جواب سلام را داد و دوباره به کارش مشغول شد.خرگوش گفت:عیبی ندارد. کمک نگیرید. اما به همه بگویید خرگوش سفید دوستان زیادی دارد که همه کار برایش انجام می‏دهند.خرگوش، زیاد از خانم میمون دور نشده بود که جوجه ‏‏دارکوبی را دید.جوجه، از لانه روی درخت, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها